1 خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد که در بهشت بود هر که در خیال تو باشد
2 سعادتی که دهد خاکمال بال هما را در آن سرست که در سایه نهال تو باشد
3 به هیچ نفش ونگاری نظر سیاه نسازد دلی که آینه حسن بی مثال تو باشد
4 ز وحشت تو گرفتند خلق دامن صحرا که تازیانه دلها رم غزال تو باشد
5 چه لازم است ترا تلخی خمار کشیدن که خون بیگنهان باده حلال تو باشد
6 چنان ز حسن تو گردید تنگ کار به خوبان که مه ز هاله حصاری ز انفعال تو باشد
7 فروغ برق شمارد نشاط هر دو جهان را دلی که مایه خوشحالیش ملال تو باشد
8 چه نسبت است ندانم ترا به چشمه حیوان که روز هر که سیه شد شب وصال تو باشد
9 نصیب شبنم صائب ز آفتاب جمالت همین بس است که پرواز او به بال تو باشد