-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد چو داغ لاله دود از روزن ما برنمی خیزد
2 که با ما می تواند دعوی افتادگی کردن؟ که از افتادگی مو بر تن ما برنمی خیزد
3 نسازد دستبرد ابر هرگز خشک دریا را به افشردن تری از دامن ما برنمی خیزد
4 نشد از شرم عصیان آب گردد این دل سنگین به آتش بستگی از آهن ما برنمی خیزد
5 زما نتوان شنیدن شکوه ای از سینه صافیها غباری از زمین روشن ما برنمی خیزد
6 زگوهر دور نتوان ساختن گرد یتیمی را به افشاندن غبار از دامن ما بر نمی خیزد
7 نفس از سینه مجروح ما بیرون نمی آید زدلچسبی نسیم از گلشن ما برنمی خیزد
8 مجو آه از دل خرسند، ما آیینه طبعان را که دود از خانه بی روزن ما برنمی خیزد
9 به هم چون خوشه پیوسته است صائب دانه دلها که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟