1 آیینه را سیاه کند با غبار بحث گو آسمان مکن به من خاکسار بحث
2 در عالم شهود ندارد دلیل راه حیران عشق را نکند بیقرار بحث
3 آخر کدام نقص ازین بیشتر بود؟ کز خجلت طرف نشود شرمسار بحث
4 بر ساحل افکند خس و خاشاک را محیط از مجلس حضور بود بر کنار بحث
5 از نبض اختیار، بلا موج می زند تسلیم هر که شد نکند اختیار بحث
6 بر سنگ خاره زد گهر آبدار خویش هر کاملی که کرد به ناقص عیار بحث
7 آیینه را ز نقش پریشان مکن سیاه در مجلس حضورمکن زینهار بحث
8 یک عقده وا نشد زدل ارباب علم را چندان که برد ناخن دقت به کار بحث
9 با روی تیغ، ناخن جوهر چه می کند؟ دلهای ساده را ننماید فگار بحث
10 صائب نصیحتی است ز صاحبدلان مرا تا صلح ممکن است مکن اختیار بحث