1 پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود چشم دریا در خمار شبنم گوهر نبود
2 بلبل ما هر زمان بر شاخساری می نشست بیضه افلاک ما را زیر بال و پر نبود
3 در گلستانی که ما گلبانگ عشرت می زدیم زهره فریاد کردن حلقه را بر در نبود
4 خط او این نقش زد بر آب، ورنه پیش ازین پرده دار آتش یاقوت خاکستر نبود
5 رفته رفته آب شد آیینه از تاب رخش چون نگردد آب، آخر سد اسکندر نبود
6 خاطری از موی سر آشفته تر می خواستند پیش ازین دیوانگی تنها به موی سر نبود
7 تنگدستی قسمت صاحبدلان امروز نیست غنچه این باغ را در جیب هرگز زر نبود
8 در صدف تا داشت صائب گوهرم آرامگاه کوه غم بر خاطرم از سنگ بد گوهر نبود