- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون آینه هر دل که ز روشن گهران است در نقش بد و نیک به حیرت نگران است
2 غیر از نظر پاک بر آن آینه رخسار گر آب حیات است، که چون زنگ گران است
3 چشمی که ز بی شرمی ازو آب نرفته است چون دیده نرگس به ته پا نگران است
4 دارد دلی آسوده تر از نقطه مرکز چون دایره هر کس که ز بی پا و سران است
5 سهل است اگر گوهر ما را نخریدند یوسف به زر قلب درین شهر گران است
6 با قامت او هر که به سروست نظرباز چون فاخته سر حلقه کوته نظران است
7 این راز که چون خرده گل در جگر ماست فریاد که چون بوی گل از پرده دران است
8 انصاف نمانده است درین موی میانان کوه غم ما فربه ازین خوش کمران نیست
9 بی خون جگر، آبی اگر هست درین دور در سینه سنگ و گره بدگهران است
10 سر حلقه بالغ نظران است چو صائب چشمی که نظرباز به نوخط پسران است