1 چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون از جگرگاه بدخشان آه می آید برون
2 تا قیامت دل نخواهد ماند در زندان جسم عاقبت از زیر ابر این ماه می آید برون
3 چون نظر بر حاصل عمر عزیزان می کنم از دل بی حاصلم صد آه می آید برون
4 تشنه، برگردید سیراب از لب بحر سراب دلو ما خالی همان از چاه می آید برون
5 می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا دورباش شاه پیش از شاه می آید برون
6 سایه بیدست در گرمای محشر، هر که را آه سردی از دل آگاه می آید برون
7 می جهند از آه مظلومان سلامت ظالمان برق اگر سالم ز خرمنگاه می آید برون
8 نقطه ای کز خامه صائب تراوش می کند ماه کنعانی بود کز چاه می آید برون
دیدگاهها **