1 چون ماهیان زفلس مده عرض مال خویش محضر مکن درست به خون حلال خویش
2 تا کی توان به خرقه صد پاره بخته زد؟ یک بخته هم بزن به دهان سؤال خویش
3 معراج اعتبار مقام قرار نیست چون آفتاب سعی مکن درزوال خویش
4 از عالم وجود سبکبار می رود پیش از رحیل هرکه فرستاد مال خویش
5 یوسف ز کاروان تو غارت رسیده ای است معمور کن جهان ز زکات جمال خویش
6 آفت کم است مردم پوشیده حال را صائب برون میار سر از زیر بال خویش