چون غنچه هر که ننشست در از صائب تبریزی غزل 6435

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

چون غنچه هر که ننشست در خار تا به گردن

1 چون غنچه هر که ننشست در خار تا به گردن از می نشد چو مینا سرشار تا به گردن

2 چون شمع هر که افراخت گردن به افسر زر در اشک خود نشیند بسیار تا به گردن

3 بتوان ز روزن دل دیدن جهان جان را زین رخنه سربرآور یک بار تا به گردن

4 چون خم همان دهانش خمیازه ریز باشد در می اگر نشیند خمار تا به گردن

5 یک طوق پیرهن دان پرگار آسمان را تا در وصال باشی با یار تا به گردن

6 یک بار غنچه او بر روی باغ خندید در موج گل نهان شد دیوار تا به گردن

7 صبح بیاض گردن صاحب شفق نگردید نگرفت خون ما را دلدار تا به گردن

8 زنهار با بزرگان گستاخ درنیایی تیغ جگر شکافی است کهسار تا به گردن

9 جمعی که سرندادند در راه عشقبازی مستغرقند صائب در عار تا به گردن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر