-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد چشم نظارگیان کاسه پر خون گردد
2 حسن را آینه صاف بود روشنگر چه عجب لیلی اگر واله مجنون گردد؟
3 کرد از بوسه مرا آن لب نوخط معمور روزی از پاس نمک داشتن افزون گردد
4 هرکه دیوانه شد، از پند نگردد عاقل خون چو شد مشک، محال است دگر خون گردد
5 خط لب لعل ترا توبه ز خونخواری داد دل عاشق به چه امید دگر خون گردد؟
6 نیست از گرد گنه رحمت یزدان را باک بحر از سیل محال است دگرگون گردد
7 فیض حق در دل آلوده نگردد نازل خم چو بی باده شود جای فلاطون گردد
8 نرسد دام تهی چشم به گرد عنقا چون کسی باخبر از عالم بیچون گردد؟
9 چاره غفلت سرشار بود بیداری کاین سپه زود پریشان ز شبیخون گردد
10 غوطه در خون زده از حسرت شیرین، چه عجب دوش فرهاد اگر مسند گلگون گردد
11 گر چنین خواجه به سیم و زر خود تکیه کند زود همصحبت و همخانه قارون گردد
12 حسن صائب ز هوادار کند نشو و نما سرو در زیر پر فاخته موزون گردد