چون صبح خنده با جگر چاک از صائب تبریزی غزل 5886

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم

1 چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم در موج خیز خون نفس پاک می زنیم

2 هر جا که موج حادثه ابرو بلند کرد ما چون حباب پیرهنی چاک می زنیم

3 همت به هیچ مرتبه راضی نمی شود همت به هیچ مرتبه راضی نمی شود

4 در سردسیر خاک که یک روی گرم نیست جوشی به زور شعله ادراک می زنیم

5 چون کاروان ریگ به منزل نمی رسیم چندان که قطره بر ورق خاک می زنیم

6 ناخن حریف آبله دل نمی شود بر قلب شیشه خانه افلاک می زنیم

7 صائب کدام غبن به این می رسد که ما داریم می به ساغر و تریاک می زنیم

عکس نوشته
کامنت
comment