1 شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من در کف آیینه لنگردار شد سیماب من
2 صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید پرده دیگر شد از غفلت برای خواب من
3 بس که با گرد خجالت طاعتم آمیخته است خاک می لیسد زبان شمع در محراب من
4 تا نپیوندم به دریا، نیست آسایش مرا می کند گرد یتیمی خاک را سیلاب من
5 پیچ و تاب رشته برمی داشت دست از گوهرم تشنه ای سیراب می گردید اگر از آب من
6 همچو پیکان در تن از بی طاقتی در گردش است از کجا تا سر برون آرد دل بی تاب من
7 گر چه از سرگشتگان این محیطم عمرهاست نیست غیر از مشت خاری حاصل گرداب من
8 دارد از زورآوری خم در خم صید نهنگ سر فرو نارد به صید ماهیان قلاب من
دیدگاهها **