1 می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو بیمی از کشتن ندارد شمع بر بالین تو
2 مور هیهات است بیرون آید از دریای شهد سبزه خط چون برآمد از لب شیرین تو؟
3 جای سیلی نقش بندد بر عذار نازکت دامن گل همچو شبنم گر شود بالین تو
4 بر فلک از هاله آغوش گردد جای تنگ بدر گردد از سواری چون هلال زین تو
5 گر چه مسطر مانع از جولان نگردد خامه را خشک می گردد نگاه از جبهه پرچین تو
6 عاجز از نشو و نما گشته است چون رگهای سنگ سبزه امید ما از پله تمکین تو
7 مور از اقبال سلیمان می شود شیرین سخن بال شهرت می دهد گفتار را تحسین تو
8 رتبه فکر ترا صائب عروج دیگرست می کند تحسین خود هر کس کند تحسین تو
دیدگاهها **