- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شود خرج زمین هر سر که سودایی نمی گردد نشیند در گل آن کشتی که دریایی نمی گردد
2 فروغ شمع را فانوس نتواند نهان کردن نظر بستن حجاب نور بینایی نمی گردد
3 رعونت مانع است از بردباری سربلندان را به گردبار سرو از راه رعنایی نمی گردد
4 الف با هر چه پیوندد علم باشد به تنهایی دو تا سر رشته وحدت زیکتایی نمی گردد
5 زخون خوردن ندارد غمزه خونخوار او سیری خمارآلود سیر از باده پیمایی نمی گردد
6 زکثرت نیست بر خاطر غباری چشم حیران را که خلق آیینه را تنگ از تماشایی نمی گردد
7 خطرزه از کمان سخت بیش از سست می دارد دو بالا رشته عمر از توانایی نمی گردد
8 گل بی خار گردد بستر آن راهرو صائب که بار خاطر خار از سبکپایی نمی گردد