-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما چون زمین شور از خود می تراود آب ما
2 آبروی گوهر از گرد یتیمی می شویم بحر را سازد غبارآلود اگر سیلاب ما
3 با کمال بی قراری دلنشین افتاده ایم در کف آیینه لنگر می کند سیماب ما
4 آه سرد ما جهانی را به شور آورده است می کند کار نمک در دیده ها مهتاب ما
5 از دل چاکیم در دیر و حرم با آبروی کافر و مؤمن نمی پیچد سر از محراب ما
6 بحر را وجد و سماع ما به شور آورده است آه از آن ساعت که از گردش فتد گرداب ما
7 بحر را سرپنجه مرجان نیندازد ز جوش دست کوته دار زنهار از دل بی تاب ما
8 استخوان در پیکر ما توتیا خواهد شدن گر چنین گردد گران صائب ز غفلت خواب ما