-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شود از پرده پوشی سوز اهل حال رسواتر که تب را می نماید پرده تبخال رسواتر
2 خود آرایی کند بی پرده عیب روسیاهان را که گردد پای طاوس ازنگار بال رسواتر
3 نگردد پرده عیب خسیسان دولت دنیا سیه رو را کند آیینه اقبال رسواتر
4 درین میخانه با ته جرعه قسمت قناعت کن که گردد تنگ ظرف از جام مالامال رسواتر
5 ازان با صوفیان صافدل زاهد نیامیزد که از آیینه گردد زشتی تمثال رسواتر
6 مزن پر دست وپا گرعیب خود پوشیده می خواهی که می گردد ز ایماواشارت لال رسواتر
7 به زینت نیست ممکن زشتی رخسار کم گردد که ساق بی صفا رامی کند خلخال رسواتر
8 نداری چون ز معنی بهره ای باری مکن دعوی که در پرواز گردد مرغ کوته بال رسواتر
9 نیاید پرده پوشی از لباس عاریت صائب که نا درویش را سازد قبای شال رسواتر