- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل آزاده از طول امل بسیار می پیچد که مصحف بر خود از شیرازه زنار می پیچد
2 کدامین بی ادب زد حلقه بر در این گلستان را؟ که هر شاخ گلی بر خویشتن چون مار می پیچد
3 حجاب آب و گل گردیده سنگ راه یکتایی وگرنه رشته تسبیح بر زتار می پیچد
4 به این بی ناخنی چون می خراشم سینه خود را صدای تیشه فرهاد در کهسار می پیچد
5 نمی دانم چه می ریزد زکلک نامه پردازم که هر سطری به خود از درد چون طومار می پیچد
6 ازین بستانسرا با دست خالی می رود بیرون سبکدستی که بر هر دامنی چون خار می پیچد
7 به دور چشم او انگشت زنهاری است هرمژگان که از بیمار بدخو روز و شب غمخوار می پیچد
8 مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد