دل آزاده را هرگز غم عالم از صائب تبریزی غزل 2990

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دل آزاده را هرگز غم عالم نمی‌گیرد

1 دل آزاده را هرگز غم عالم نمی‌گیرد مسیحا را کمند رشتهٔ مریم نمی‌گیرد

2 نگردد دام ره زیب جهان دل‌های روشن را که رنگ و بوی گلشن دامن شبنم نمی‌گیرد

3 برو ناصح به کار غیر کن این چرب‌نرمی را که داغ شوخ چشم ما به خود مرهم نمی‌گیرد

4 گهر بر آبروی خویش می‌لرزد، نمی‌داند که ابر بی‌نیاز ما ز دریا نم نمی‌گیرد

5 نمی‌چسبد به دل تن‌پروران را حرف اهل دل چو کاغذ چرب باشد نقش از خاتم نمی‌گیرد

6 کسی کز تنگدستی هر دم آویزد به دامانی ندانم دامن شب را چرا محکم نمی‌گیرد؟

7 مزن دست تأسف بر هم از مرگ سیه‌کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمی‌گیرد

8 چه مطلب خوشتر از پاس نفس اهل بصیرت را؟ سخن را عیسی ما از لب مریم نمی‌گیرد

9 پر کاهی است کوه درد در میزان آزادان ز بار دل قد سرو و صنوبر خم نمی‌گیرد

10 سر هرکس که گرم از کاسه زانوی خود گردد به منت جام را صائب ز دست جم نمی‌گیرد

عکس نوشته
کامنت
comment