- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در سر پل باده چون سیلاب می باید کشید می به کشتی در کنار آب می باید کشید
2 می توان تا چشمی از روی گلستان آب داد پرده نسیان به روی خواب می باید کشید
3 کم نه ای از بلبل و قمری درین بستانسرا ناله ای چند از دل بیتاب می باید کشید
4 در سیاهی می کند می کار آب زندگی در دل شبها شراب ناب می باید کشید
5 صحبت روشن ضمیران زنگ از دل می برد باده روشن شب مهتاب می باید کشید
6 ساده کن از فلس خود را، ورنه از هر موجه ای همچو ماهی وحشت قلاب می باید کشید
7 خون کنم دل را که تا این مایه تشویش هست منت دلجویی از احباب می باید کشید
8 با لب لعل بتان افتاده صائب کار ما تشنه ما را ز گوهر آب می باید کشید