-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست دست بلند، حجت عجز شناورست
2 رنگین ز پیچ و تاب شود چهره سخن از خون نصیب تیغ به مقدار جوهرست
3 مهر از جهان ببر که غذای لطیف او خونی است در لباس، اگر شیر مادرست
4 صبر گران رکاب نیاید به کار عشق در بحر بیکنار چه حاجت به لنگرست؟
5 بر دل غبار کلفت ایام بار نیست گوهر میان گرد یتیمی نکوترست
6 از عالم جهات، امید نجات نیست بیچاره مهره ای که گرفتار ششدرست
7 دل جلوه گاه حسن به اقبال عشق شد آیینه روشناس جهان از سکندرست
8 زان جلوه ها که سرو تو در کار باغ کرد طوق گلوی فاختگان خط ساغرست
9 سرچشمه ای که خضر ازو چشم آب داد در زیر دامن خط سبز تو مضمرست
10 صائب ز خاک چاشنی قند می برد موری که محو حسن گلوسوز شکرست