- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟ بوسه تاراج کنم زان لب می نوش ترا
2 از پر و بال پریزاد خوش آینده ترست جلوه زلف پریشان به بر و دوش ترا
3 لب میگون نتوانست ترا کردن مست نیست ممکن می لعلی برد از هوش ترا
4 خواهد از چشمه خورشید برآوردن گرد گر چنین خط دمد از صبح بناگوش ترا
5 نیست لازم لب نازک به سخن رنجه کنی چشم گویاست زبان لب خاموش ترا
6 نه چنان فصل بهار تو بود بر سر جوش که دم سرد خزان افکند از جوش ترا
7 بود ممکن که تو بی رحم ز من یاد کنی می توانستم اگر کرد فراموش ترا