1 گویی که هست مردم چشمم چو آبخو یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 همیشه بود نعمتت را خورنده ز آزاد و بنده، چه خرد و چه رنده
1 خوشاباد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
2 گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
1 وقت گل سوری، خیز ای نگار بر گل سوری می سوری بیار
2 بر بط سغدی را گردن بگیر زخمه زیر و بم او برگمار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به