-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟ چگونه مشت خسی برق را عنان گیرد؟
2 به آه داشتم امیدها، ندانستم که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد
3 چه احتیاج کمندست در شکار ترا؟ که چشم شوخ تو نخجیر با کمان گیرد
4 ز شرم عشق همان حلقه برون درست اگرچه فاخته بر سرو آشیان گیرد
5 مجو ز دولت نوکیسه چشم و دل سیری که این هما ز دهان سگ استخوان گیرد
6 چو صبح، تیغ دو دم هرکه کار فرماید امید هست که در یک نفس جهان گیرد
7 ز برق حادثه نتوان به ناتوانی جست که آتش از شمع اول به ریسمان گیرد
8 اگر ز خویش تو پهلو تهی توانی کرد چو ماه عید رکاب تو آسمان گیرد
9 چنین که نیست قرارش به هیچ جا صائب عجب که شبنم ما رنگ بوستان گیرد