-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت چو دلپذیر نبودش چرا گرفت و گذاشت
2 عیار موجه بیتاب ما ز دریا پرس که بارها سر زنجیر ما گرفت و گذاشت
3 فریب چشم پریشان نگاه او مخورید که در دو روز هزار آشنا گرفت و گذاشت
4 ز انفعال مرا روی بازگشتن نیست خوشا کسی که طریق خطا گرفت و گذاشت
5 ز گل مدار امید وفا که دست ازوست که رنگ عاریتی از حنا گرفت و گذاشت
6 قدم ز ناف غزالان به کام شیر نهاد سبکروی که طریق رضا گرفت و گذاشت
7 عنان من گل بی دست و پا کجا گیرد؟ که خار دامن من بارها گرفت و گذاشت
8 ز سختی دل سنگین خویش در عجبم که همچو موم بی نقشها گرفت و گذاشت
9 نبود جوهر مردانگی زلیخا را وگرنه دامن یوسف چرا گرفت و گذاشت؟
10 به درد من نتوان برد ره که دست مسیح هزار مرتبه نبض مرا گرفت و گذاشت
11 مشو مقید موج سراب این عالم که خضر دامن آب بقا گرفت و گذاشت
12 ز پشت دست ندامت همیشه رزق خورد کسی که دامن اهل صفا گرفت و گذاشت
13 مجو ز چرخ مروت که این سیاه درون ز دست کور مکرر عصا گرفت و گذاشت
14 ز نقش روی به نقاش کن که هر کف خاک هزار بار فزون نقش گرفت و گذاشت
15 مرا ازان سنگ کو شکر و شکوه هر دو بجاست که استخوان مرا از هما گرفت و گذاشت
16 ز نقد داغ اثر در جهان نهشت دلم ز بس که بر سر هم چون گدا گرفت و گذاشت
17 جهان سفله چو فرزند بی خطا صائب مرا ز چرخ به دست دعا گرفت و گذاشت