-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است هر که را می نگرم در رخ او حیران است
2 می توان خواند ز پشت لب او بی گفتار سخنی چند که در زیر لبش پنهان است
3 حسن او پا به رکاب از خط مشکین شد و باز فتنه مشغول صف آرایی آن مژگان است
4 دل عاشق شود از پرده ناموس سیاه این چراغی است که مرگش به ته دامان است
5 چرخ یک حلقه چشم است و زمین مردمکش دو جهان زیروزبر چون دو صف مژگان است
6 شاهدی نیست سزاوار تماشا، ورنه در گل تیره ما آینه ها پنهان است
7 ریشه نخل کهنسال فزون می باشد حرص با طول امل لازمه پیران است
8 صائب از دیدن خوبان نتوان دل برداشت ورنه برداشتن دل ز جهان آسان است