1 اگر چه کعبه مقصد نصیب هر دل نیست ز پا فتادن این راه، کم ز منزل نیست
2 بهار را به خزان پرده دار می گردند شکسته رنگی عشاق از ته دل نیست
3 به مغز بیش رسد فیض گل چو دسته شود ورگر نه زور جنون عاجز سلاسل نیست
4 مکش عنان به سخن از طلب که همچو قلم سخن به راه کند رهروی که کاهل نیست
5 گذشتن از لب میگون یار دشوارست وگرنه از می گلرنگ توبه مشکل نیست
6 بس است حلقه ماتم ز حلقه فتراک مرا که نخل به جز دست و تیغ قاتل نیست
7 دل تو لنگر تسلیم را ز کف داده است وگرنه موج خطر هیچ کم ز ساحل نیست
8 نکرد گریه ما در دل فلک تأثیر گناه تخم چه باشد، زمین چو قابل نیست؟
9 به هر چه می کند آتش، سپند من راضی است مرا امید شفاعت ز اهل محفل نیست
10 ز جام چشم غزالان خمار می شکنیم دل رمیده ما در کمین محمل نیست
11 چه شد که بر فلک ناز می کند جولان؟ ز حال پرتو خود آفتاب غافل نیست
12 حجاب نیست ز هم حسن و عشق را صائب میان ذره و خورشید چرخ حایل نیست