- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگرچه رنگ میگیرد ز مه هرجا بود سیبی از آن سیب زنخدان ماه تابان رنگ میگیرد
2 از ان سنگ ملامت نیست کم در ملک رسوایی که هر دیوانهای آنجا عیار سنگ میگیرد
3 ز زندان پای بر مسند نهادن هست دلکشتر فلک دانسته صائب بر عزیزان تنگ میگیرد
4 نه از خط زنگ آن رخساره گلرنگ میگیرد که چون تیغ آبدار افتاد از خود رنگ میگیرد
5 نگیرد پیش راه همت مستانهٔ می را گلوی شیشه را هرچند ساقی تنگ میگیرد
6 که حد دارد تواند شد طرف با حُسنِ بیباکی که تیغ از قبضه خورشید زرین چنگ میگیرد
7 چه گل چیند کسی از نوبهار تنگ میدانی که سامان نشاط از غنچه دلتنگ میگیرد
8 چه بگشاید مرا از صحبت گردون تردامن؟ که از آب گهر آیینه من زنگ میگیرد