گر چه خالی کردم از خون از صائب تبریزی غزل 6709

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی

1 گر چه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی دل همان در سینه سوزد چون چراغ از تشنگی

2 ساغر خون خوردنم چون لاله نم بیرون نداد بس که دل در سینه من بود داغ از تشنگی

3 بحر اگر در کاسه ام ریزند می گردد سراب خشک شد از بس مرا مغز و دماغ از تشنگی

4 چشم احسان دارم از آهن دلان روزگار آب را از تیغ می گیرم سراغ از تشنگی

5 حال من دور از لب جان بخش او داند که چیست چون سکندر هر که گردیده است داغ از تشنگی

6 شهپر طاوس می باید که باشد سبز و تر نیست صائب هیچ (غم) گر سوخت داغ از تشنگی

عکس نوشته
کامنت
comment