- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چه از درد خزانی شده رخساره ما می توان چید گل از سینه صد پاره ما
2 نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن تا شود شیشه می این دل چون خاره ما
3 گر چه از داغ یتیمی دل ما سوخته است هست سنگ یده هر مهره گهواره ما
4 چرب سازد علم از خون شفاعت خواهان چون برآرد ز میان تیغ، ستمکاره ما
5 درد خود گر به مسیحای زمان عرض کنیم می زند بر در بیچارگی از چاره ما
6 آب دریا نکند ریگ روان را سیراب سیری از باده ندارد دل میخواره ما
7 صائب از سعی محال است به انجام رسد سفر ریگ روان و دل آواره ما