اگر چه دردلم از ترکش است از صائب تبریزی غزل 4700

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر

1 اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر همان به شست تو خمیازه می کشم چون تیر

2 به بال عاریه دارم طمع ز ساده دلی که از سپهر مقوس برون جهم چون تیر

3 کند جلای وطن سرخ روی مردان را که در کمان نکند روی خویش گلگون تیر

4 نمی شود دو جهان سنگ ره خداجو را کز این دو خانه به یکبار می جهد چون تیر

5 مکن به حرف بزرگان زبان طعن دراز ز عقل نیست فکندن به سوی گردون تیر

6 به لب ز سینه به تدریج می رسد آهم به یک نفس نکند قطع بر مجنون تیر

7 چو سود آه ندامت چو فوت شد فرصت؟ به صید کشته، زترکش میار بیرون تیر

8 به خاک و خون سفرش منتهی شود صائب به بال عاریه هر کس سفر کند چون تیر

عکس نوشته
کامنت
comment