- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر چه چندی به زمین همچو غبار افتادم عاقبت در پی آن شاهسوار افتادم
2 کشش بحر مرا جانب خود باز کشید گر چه چون موج ز دریا به کنار افتادم
3 شد به یک چشم زدن خرج عدم خرده من تا جدا ز آتش سوزان چو شرار افتادم
4 شد مگر قطره من بیخبر از شکر وصول؟ که ز دریا به کف ابر بهار افتادم
5 ز آهن و سنگ چه سختی که نیامد پیشم در دل سوخته ای تا چو شرار افتادم
6 فتح بابی که مرا شد ز گلستان این بود که ز خمیازه گلها به خمار افتادم
7 من که یک عمر به خود راه نبردم صائب به چه امید به اندیشه یار افتادم؟