1 اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش چه بیتابانه می چسبد به دل لبهای شیرینش
2 ازان در چشم او عاشق بود از خاک ره کمتر که قمری می کند نقش قدم را سرو سیمینش
3 مرا چون مهرتابان داغ دارد آسمان چشمی که تابد پنجه الماس رامژگان زرینش
4 دگر ماه نوی بر سینه من می زند ناخن که گوهر در صدف پنهان شده است از شرم پروینش
5 به بوی مشک بتوان صدبیابان رفت دنبالش ز شوخیها اگر پی گم کند آهوی مشکینش
6 درین بستان شبی راهر که دارد زنده چون شبنم چراغ آفتاب آید به پای خود به بالینش
7 نگین را در نگین دان رتبه دیگر بود صائب اگر باور نداری سیر کن درخانه زینش