همه اشکم، همه آهم، همه از صائب تبریزی غزل 5961

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

همه اشکم، همه آهم، همه دردم، همه داغم

1 همه اشکم، همه آهم، همه دردم، همه داغم که چرا روشن ازان چهره نگردید چراغم

2 برق در جستن من گو نفس خویش مسوزان نه چنان رفته ام از خود که توان یافت سراغم

3 این که پیوسته لبالب بود از باده لعلی سبب این است که چون لاله نگون است ایاغم

4 گر چه چون لعل ز سنگ است مرا بستر و بالین می خورد آب ز سرچشمه خورشید دماغم

5 دل افسرده من گرم نشد از می روشن مگر از شعله آواز شود زنده چراغم

6 صائب از خون جگر داغ من افروخته عارض نفس سرد خزان را نبود رنگ ز باغم

عکس نوشته
کامنت
comment