- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همه اشکم، همه آهم، همه دردم، همه داغم که چرا روشن ازان چهره نگردید چراغم
2 برق در جستن من گو نفس خویش مسوزان نه چنان رفته ام از خود که توان یافت سراغم
3 این که پیوسته لبالب بود از باده لعلی سبب این است که چون لاله نگون است ایاغم
4 گر چه چون لعل ز سنگ است مرا بستر و بالین می خورد آب ز سرچشمه خورشید دماغم
5 دل افسرده من گرم نشد از می روشن مگر از شعله آواز شود زنده چراغم
6 صائب از خون جگر داغ من افروخته عارض نفس سرد خزان را نبود رنگ ز باغم