- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است پای جهان نورد خیالم نبسته است
2 گر بشنوی زمن دو سه حرفی چه می شود؟ راه سخن به مور، سلیمان نبسته است
3 در تنگنای خاک کند سیر لامکان آزاده ای که دام علایق گسسته است
4 خون می چکد به هر لبی انگشت می زنی از زیر تیغ چرخ، مسلم که جسته است؟
5 با سوزن مسیح نمی آرم برون خاری که در ره تو به پایم شکسته است
6 زلف تو در گرفتن دلهاست بیقرار هر چند از گرانی دلها شکسته است
7 از قیل و قال تیره شود وقت اهل حال از عکس طوطی آینه ام زنگ بسته است
8 صائب ز سیل حادثه از جا نمی رود چون کوه هر که پای به دامن شکسته است