مبتلای آرزوی نفس را عاقل از صائب تبریزی غزل 5981

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

مبتلای آرزوی نفس را عاقل مخوان

1 مبتلای آرزوی نفس را عاقل مخوان عنکبوت رشته طول امل را دل مخوان

2 رهبری کز خویش نستاند ترا رهزن شمار منزلی کز خود فرو نارد ترا منزل مخوان

3 ساحل آن باشد که امنیت در او لنگر کند جای دست انداز موج بحر را ساحل مخوان

4 فیض عام حق به ذرات جهان تابیده است هیچ نقشی را درین وحدت سرا باطل مخوان

5 مشکل آن باشد که حل گردد در او فکر جهان مشکلی کز فکر حل آن شود مشکل مخوان

6 هیچ عیبی خاکیان را همچو کشف راز نیست از زمین ها جز زمین شور را قابل مخوان

7 کاملی کز ناقصان بی بصیرت خویش را کم نداند در کمال معرفت، کامل مخوان

8 عیب خود نایافتن بالاترین عیبهاست جاهلان منفعل از جهل را جاهل مخوان

9 خواجه ای کآزاد نبود از دو عالم، خواجه نیست بنده ای کز خویش نگریزد ورا مقبل مخوان

10 آب و رنگ چهره محفل شراب و شاهدست محفلی کز حسن و می خالی بود محفل مخوان

11 شورش عشق است دلها را نشان زندگی هر دلی کز عشق خالی گشت صائب دل مخوان

عکس نوشته
کامنت
comment