- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کوته اندیشی که نفرستد به عقبی مال خویش چشم امیدش بود پیوسته در دنبال خویش
2 چون مگس در دامگاه عنکبوتان، کرده ام دست و پا گم ازهجوم رشته آمال خویش
3 خواب راحت می کنم در سایه بال هما تا ز استغنا کشیدم سربه زیربال خویش
4 می شود بر دیده خونبار من عالم سیاه هرگه اندازم نظر برنامه اعمال خویش
5 جوی خون از دیده آیینه می گردد روان پرده بردارم اگر از صورت احوال خویش
6 نیست اظهار جوانی، خجلت بی حاصلی است این که می دارم نهان ازهمنشینان سال خویش
7 داغ می بخشد ثمر گفتار هرجا درد نیست پیش بیدردان مکن اظهار صائب حال خویش