- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عاشق که حرف عشق به اغیار می زند آبی به روی صورت دیوار می زند
2 نظاره اش به خرج تماشا نمی رود چشمی که ساغر ازدل هشیار می زند
3 امیدوار باش که از فیض آفتاب در سنگ لعل ساغر سرشار می زند
4 مجنون حذر ز سنگ ملامت نمی کند این کبک مست خنده به کهسار می زند
5 بیدار هر که می شود از خواب بیخودی دانسته پا به دولت بیدار می زند
6 آن را که نارسا نبود پیچ وتاب عشق چون زلف دست در کمر یار می زند
7 چون زخم آب از دل صاف است مرهمش زخمی که یار بر من افگار می زند
8 خون در لباس دردل مرغ چمن کند هر کس گلی به گوشه دستار می زند
9 صائب ز پاس شیشه ناموس فارغ است هر کس پیاله بر سر بازار می زند