یک تن دل شکسته ز اهل وفا از صائب تبریزی غزل 2088

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت

1 یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت صد حرف آشنا زد و یک آشنا نیافت

2 محضر به خون بستر گل می کند درست پهلوی من شکستگی از بوریا نیافت

3 بر چوب بست غیرت من دست شانه را دست این چنین به زلف نسیم صبا نیافت

4 در پیش غنچه دهن دلفریب او تا پسته لب گشود، دل خود به جا نیافت

5 از دست کوته است، که در زیر سنگ باد! نخل قدش که جای در آغوش ما نیافت

عکس نوشته
کامنت
comment