- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی که آتش روی تواش کباب کند ز اشک شادی خودمستی شراب کند
2 فغان که باده مردافکنی نمی یابم که چشم شوخ تو بیرحم را به خواب کند
3 تو چون در آیینه بینی عجب تماشایی است که آفتاب تماشای آفتاب کند
4 سزای مرهم کافور سرد مهران است جراحتی که شکایت ز مشک ناب کند
5 به حرف تلخ مرا مشفقی که توبه دهد علاج بیخودی بلبل از گلاب کند
6 نظر ز تازه خطان دوختن به آن ماند که در بهار کسی توبه از شراب کند
7 از آن دو زلف توزانوی خویش ته کرده است که پیش موی میان مشق پیچ وتاب کند
8 ز گرد رهزن صد کاروان هوش شود دلی که گردش چشم تواش خراب کند
9 سراغ قبله کند در حرم سبک عقلی که جای بوسه ز روی تو انتخاب کند
10 حدیث توبه رها کن که غفلت صائب ازان گذشته که اندیشه صواب کند