جمعی که زیر تیغ فنا دست از صائب تبریزی غزل 4215

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

جمعی که زیر تیغ فنا دست وپا زنند

1 جمعی که زیر تیغ فنا دست وپا زنند چون موج پشت دست به آب بقا زنند

2 دور قدح به مرکز ما می شود تمام در محفلی که ساغر مرد آزما زنند

3 هر قطره ایش پرده خواب دگر شود بر روی بخت خفته گر آب بقا زنند

4 قرصی اگر به سفره روشندلان بود ذرات را ز پرتو همت صلا زنند

5 سنگ ملامتی که به روشندلان رسد گیرند از هوا در صلح وصفا زنند

6 جمعی که روی تلخ کنند از قضای حق غافل که زهر بر دم تیغ قضا زنند

7 داریم نامه ای ز دل خود سیاهتر مهر قبول بر ورق ما کجا زنند

8 صائب به شیشه خانه دل سنگ می زنند آنان که حرف سخت به روی گدا زنند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر