سر گردان چند از من آن سرو از صائب تبریزی غزل 2341

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد

1 سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد از غبار هستی من دامن افشان بگذرد

2 دل زمن می گیرد و روی دلش با دیگری است اینچنین ظلمی مگر در کافرستان بگذرد

3 مرکز پرگار گردون گردد از آسودگی هر سر آزاده ای کز فکر سامان بگذرد

4 سر بر آرد از گریبان حیات جاودان هر که زیر تیغ جانان از سر جان بگذرد

5 با دو صد امید خاک راه او گردیده ام آه اگر از خاک من برچیده دامان بگذرد

6 چون من حیران توانم از تماشایش گذشت؟ آب نتوانست از آن سرو خرامان بگذرد

7 در حریم وصل از نومیدی من آگه است با دهان خشک هر کس زآب حیوان بگذرد

8 در برون باغ بوی گل مرا دیوانه کرد تا چها بر بلبل از قرب گلستان بگذرد

9 در زمین پاک صائب قطره گوهر می شود از صدف ظلم است خشک آن ابر نیسان بگذرد

عکس نوشته
کامنت
comment