- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برگرفتی پرده از رخ گلستان آمد پدید آستین ناز افشاندی خزان آمد پدید
2 خاکدان دهر مفلس بود از نقد مراد دستها بر هم زدی دریا و کان آمد پدید
3 تا شعوری داشتم می کرد وصل از من کنار من چو رفتم از میان آن خوش میان آمد پدید
4 چشمه خورشید در گرد کدورت غوطه زد تا غبار خط ز روی دلستان آمد پدید
5 چشم را خواباند، چندین فتنه را بیدار کرد زلف را افشاند، عمر جاودان آمد پدید
6 در حریم نیستی بالا وپایینی نبود من چو گشتم خاک، خاک آستان آمد پدید
7 کلک گوهربار صائب تا سخن پرداز شد زنده رود تازه ای در اصفهان آمد پدید