1 چشم آرام مدارید ز سر منزل عمر که سبکسیرتر ازموج بود ساحل عمر
2 سیل ازکوه گرانسنگ به تعجیل رود خواب غفلت نشود سنگ ره محمل عمر
3 همچو برگی که پریشان شود ازبادخزان نیست غیر ازکف افسوس مرا حاصل عمر
4 ازنسیم پر پروانه شود پا به رکاب بی ثبات است ز بس روشنی محفل عمر
5 نتوان ریگ روان را ز سفر مانع شد دل مبندید به آسودگی منزل عمر
6 دایم از داغ عزیزان جگرش پرخون است هرکه چون خضر دراین نشأه بود مایل عمر
7 خبر عمر ز هم بیخبران می گیرند هیچ کس نیست که گیرد خبر ازحاصل عمر
8 کیسه چون غنچه براین خرده چه دوزی صائب؟ که درخشیدن برق است چراغ دل عمر
دیدگاهها **