- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرهم تیغ تغافل خون خود را خوردن است بخیه این زخم، دندان بر جگر افشردن است
2 باده انگور کافی نیست مخمور مرا چاره من باغ را بر یکدگر افشردن است
3 از سبکباری گرانجانان دنیا غافلند ورنه ذوق باختن بسیار بیش از بردن است
4 لنگری چون بحر پیدا کن که روشن گوهری با کمال قدرت از هر موج سیلی خوردن است
5 خون به خون شستن درین میدان، گل مردانگی است چاره مردن، به مرگ اختیاری مردن است
6 غم ندارد راه در دارالامان خامشی غنچه تصویر فارغ از غم پژمردن است
7 غیر شغل دلفریب عشق، صائب در جهان رو به هر کاری که آری آخرش افسردن است