بادی وزید و لانهٔ خردی از پروین اعتصامی قطعه 24
1. بادی وزید و لانهٔ خردی خراب کرد
بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری
1. بادی وزید و لانهٔ خردی خراب کرد
بشکست بامکی و فرو ریخت بر سری
1. بلبلی از جلوهٔ گل بی قرار
گشت طربناک بفصل بهار
1. به ماه دی، گلستان گفت با برف
که ما را چند حیران میگذاری
1. شنیدستم که وقت برگریزان
شد از باد خزان، برگی گریزان
1. بنفشه صبحدم افسرد و باغبان گفتش
که بیگه از چمن آزرد و زود روی نهفت
1. خمید نرگس پژمردهای ز انده و شرم
چو دید جلوهٔ گلهای بوستانی را
1. بزرگی داد یک درهم گدا را
که هنگام دعا یاد آر ما را
1. بغاری تیره، درویشی دمی خفت
دران خفتن، باو گنجی چنین گفت
1. به سر خاک پدر، دخترکی
صورت و سینه بناخن میخست
1. دید موری در رهی پیلی سترگ
گفت باید بود چون پیلان بزرگ
1. گفت دیوار قصر پادشهی
که بلندی، مرا سزاوار است
1. به آب روان گفت گل کز تو خواهم
که رازی که گویم به بلبل بگوئی