مرغی نهاد روی بباغی از پروین اعتصامی قطعه 13
1. مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی
ناگاه دید دانهٔ لعلی به روزنی
...
1. مرغی نهاد روی بباغی ز خرمنی
ناگاه دید دانهٔ لعلی به روزنی
...
1. بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت
سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت
...
1. روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
...
1. بلبل آهسته به گل گفت شبی
که مرا از تو تمنائی هست
...
1. به نومیدی، سحرگه گفت امید
که کس ناسازگاری چون تو نشنید
...
1. با دوک خویش، پیرزنی گفت وقت کار
کاوخ! ز پنبه ریشتنم موی شد سفید
...
1. تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر
ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر
...
1. ای گربه، ترا چه شد که ناگاه
رفتی و نیامدی دگر بار
...
1. ای مرغک خرد، ز اشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
...
1. عالمی طعنه زد به نادانی
که بهر موی من دو صد هنر است
...
1. عدسی وقت پختن، از ماشی
روی پیچید و گفت این چه کسی است
...