1 بیدرم باش، ارت سرد نیست کاولین گام عاشقان اینست
2 این ده و باغ و بچه وزن تو غول راهند و غل گردن تو
3 غل و غولی چنین گذاشته به داشت چون بد بود، نداشته به
4 دل که وحدت سرای این راهست پاک دارش،که خلوت شاهست
1 ذکر بیفکر علم بیعملست دل بیعشق چشم پر سبلست
2 حلقهٔ ذکر حلقهٔ دل تست گلهٔ ما ز حلق پر گل تست
3 ذکر در دل چو جای کردو نشست بانگ خواهی بلند و خواهی پست
4 آنکه نامش همیبری شنواست گر نداری فغان و نعره رواست
1 حال و کار جهان خیالاتست نظری کن که: این چه حالاتست؟
2 هر چه هست اندرین جهان خراب نقش او باژگونه بینی از آب
3 تو هم اینها در آب میبینی یا خود اینها به خواب میبینی
4 ماتمت سور باشد اندر خواب گریه شادی و خنده غم، دریاب
1 زمرهای از بلا هلاک شوند به بلا از گناه پاک شوند
2 تو هم ار عاشقی بلاگش باش چون بلازوست، با بلا خوش باش
3 هر کرا آشنای خود سازد به بلای خودش در اندازد
4 این بلا سنگ آزمایش تست محنت آیینهٔ نمایش تست
1 پر مذبذب مباش و سر گردان که ثباتست سیرت مردان
2 خویشتن دار و راست باش و امین کز یسار تو ناظرند و یمین
3 قدم اندر زمین منه جز رست کاسمان را نظر به جانب تست
4 کوش تا بیحضور دم نزنی بر زمین خدا قدم نزنی
1 عز ناخفتن، ار تو هستی کس نص یا «ایهاالمزمل» بس
2 شود از آب چشم و بیداری بر زبان چشمهٔ سخن جاری
3 خواب را گفتهای برادر مرگ چون نخسبی نمیزنی در مرگ
4 دل شب زندهدار زنده بود قالب خفته سرفگنده بود
1 پر دلی باید از عوایق دور تا درین خلوتش دهند حضور
2 پر دلی کو ز جان نیندیشد سخن آب و نان نیندیشد
3 گشته تسلیم ره نماینده تا چه گردد ز وقت زاینده؟
4 تحفهٔ جان نهاده بر کف دست روی دل کرده در سرای الست
1 از خموشی رسیدهاند وز سیر زکریا و مردم اندر دیر
2 از پس ناامیدی انا این به عیسی و آن به یوحنا
3 نه صدف نیز از آن دهن بستن شد به در و به گوهر آبستن؟
4 غنچه کو در کشد زبان دو سه روز هم بزاید گلی جهان افروز
1 طالبی، ترک سروری کن و جاه رخ به هر مشکلی مپیچ ز راه
2 در سماوات کن به فکرت سیر روح پیوند شو به عالم خیر
3 یاد ارواح پاک ورزش کن خویشتن را بلند ارزش کن
4 منزل خود بلند ساز این جا خویش را ارجمند ساز اینجا
1 هم چو شمع از غمت بسوزاند گه کشد، گاه برفروزاند
2 اعتبارت کند به هر مویی بازگرداندت به هر رویی
3 گه سرت را بکار برگیرد گاه پروانه بر سرت میرد
4 گه بنام خودت نگار کند گاهت از ریسمان به دار کند