گلا، عنان عزیمت به از اوحدی مراغهای غزل 870
1. گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟
بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهی؟
...
1. گلا، عنان عزیمت به بوستان چه دهی؟
بتا، تعلق خاطر به سرو وبان چه دهی؟
...
1. ای آنکه ز هجر تو ندیدیم رهایی
باز آی، که دل خسته شد از بار جدایی
...
1. ای از گل سوری دهنت غنچه نمایی
وی بر سمن از سنبل تر غالیه سایی
...
1. به پیمانی نمیپویی، به پیوندی نمیپایی
دلم ز اندیشه خون کردی که بس مشکل معمایی!
...
1. دلم زخم بلا دارد ز چشم تیر بالایی
که دارد چون کمر بستی و همچون زلف لالایی
...
1. دمشق عشق شد این شهر و مصر زیبایی
ز حسن طلعت این دلبران یغمایی
...
1. گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی
...
1. هرگزت عادت نبود این بیوفایی
غیر ازین نوبت که در پیوند مایی
...
1. ای در دل من چو جان کجایی؟
وی از نظرم نهان کجایی؟
...
1. چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟
در وصلی بگشایی ز درم باز آیی؟
...
1. با دشمنان ما شد هم خانه آشنایی
کرد از فراق ما را دیوانه آشنایی
...
1. ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی
ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی
...