افسوس که خلق سخت از اوحدالدین کرمانی رباعی 25
1. افسوس که خلق سخت کوته نظرند
وز هرچه فروشند یکی جو نخرند
1. افسوس که خلق سخت کوته نظرند
وز هرچه فروشند یکی جو نخرند
1. ما اطیب عیشی معه لولایی
لولای لما حجبت عن مولایی
1. جانا غم تو زهر چه گویی بتر است
رنج تن و درد دل و سوز جگر است
1. دل در سر عهد استوار خویش است
جان در غم تو بر سر کار خویش است
1. بر قد دلم راست قبای غم تست
شادی به دلم باد که جای غم تست
1. جان در تن من زنده برای غم تست
بیگانهٔ عالم آشنای غم تست
1. ای دل غم عاشقی تو را تنها نیست
سر نیست که سرگشتهٔ این سودا نیست
1. من با غم عشق تو نباشم جز شاد
وآن کاو نشود جفت غمت شاد مباد
1. خواهم که مرا با غم او خو باشد
گر دست دهد غمش چه نیکو باشد
1. در هر نفسی درد سری آرد غم
یک لحظه مرا زدست نگذارد غم
1. در پای تو گردد سر هر گردن پست
وز دست تو نالد دل هر تن پیوست
1. مسکین دل من که رای دارد با غم
در سینه همیشه جای دارد با غم