از آتش حرص و آز تا از اوحدالدین کرمانی رباعی 25
1. از آتش حرص و آز تا چند نفیر
ای آب زروی رفته پندی بپذیر
...
1. از آتش حرص و آز تا چند نفیر
ای آب زروی رفته پندی بپذیر
...
1. گر بر سر نفس عقل را میر کنم
بر گردن او زتوبه زنجیر کنم
...
1. ای خواجه یقین را به گمان می طلبی
وز نکتهٔ آن اگر نشان می طلبی
...
1. گر با خردی تو چرخ را بنده مشو
در پای طمع خوار و سرافکنده مشو
...
1. خود را به طمع درین بلا افکندی
بگسل زطمع تا تو درو پیوندی
...
1. ای دل چو نصیب تست سرگردانی
از طالع شوم خود چه سرگردانی
...
1. در راه طلب زنیست هستی خیزد
اثبات درستی از شکستی خیزد
...
1. صوفی غم جان خور تو غم نان تا کی
وز پرورش این تن نادان تا کی
...
1. از کم خوردن زیرک و هشیار شوی
وز پر خوردن ابله و بیکار شوی
...
1. قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
بهتر که طفیل نان ناکس بودن
...
1. معشوقه عیان بود نمی دانستم
با ما به میان بود نمی دانستم
...
1. از عقل و هنر هر آنک بی مایَه بود
از مرتبه بر بلندتر پایهَ بود
...