مادام که بار عقل از اوحدالدین کرمانی رباعی 13
1. مادام که بار عقل هستی باقی است
از ظلمت جهل وانرستی باقی است
...
1. مادام که بار عقل هستی باقی است
از ظلمت جهل وانرستی باقی است
...
1. یک جرعهٔ می زملک کاوس به است
وز تخت قباد و مردی طوس به است
...
1. ای دل به صلاح اگر نشستی برسی
وین لشکر نفس اگر شکستی برسی
...
1. بی دیده اگر راه روی بی خبری است
تمکین مطلب ازو که او رهگذری است
...
1. آنچش نه از انبیا و از خود واداشت
مردان به حیل نشاید از خود واداشت
...
1. آن را که حرامزادگی عادت و خوست
عیب دگران به نزد او سخت نکوست
...
1. در حق من ار یکی وگر صد گوید
بدگوی همیشه صفت خود گوید
...
1. بی هیچ یقین چو بدگمانی باشی
بد باشی اگر چه نیک دانی باشی
...
1. با برگ مژه سد سکندر سفتن
صد آتش نمرود به دیده سفتن
...
1. خواهی که بر خدای باشی مقبول
نیک همه خلق گو و می باش حمول
...
1. تا خانقه حرص تو ویران نشود
دشوار زمانه بر تو آسان نشود
...
1. هان ای «واحد» زباد حرصی تو اسیر
زان نیست تو را زآتش حرص گزیر
...